آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

۰۴/۲۲ تا ۰۷/۲۲

پسرم تو سه ماه تابستون میبرمت کلاس ژیمناستیک.خیلی دوست داری.روزای فرد ساعت۳تا۴.فقط سختیش اینه که من باید باهات بیام و بشینم اونجا.هم گرممه خیلی هم بعدش میرم باجه عصر سختمه.ولی چون تو دوست داری منم میام.ی روز در هفته هم که میری کلاس بلز تو موسسه عرفان با خاله مرجان مهربون.عزیزم تو شهریور عماد و عمران اومدن اینجا یه مدت تو همش اونجا بودی و به خاطر ذوق عمران دیگه شهریور کلاس ژیمناستیکم نرفتی.ی روز با عمران و باباسعید رفتی استخر و کلی بهت خوش گذشت.یروزم با عمران دوتایی رفتین حموم تو وان کلی بازی کردین.ی کلمه جالب این مدت ازت شنیدم به جا که بگی پاره پوره گفتی پوره  پاره.خخخخخ پسرم تابستون دو دفعه من با خودم بردمت استخر.خیلی خوب بود.دیگه ب...
10 مرداد 1398

۰۱/۲۲ تا ۰۴/۲۲

عزیزم متاسفانه تو برج۲ی ویروس بد اومد سراغت و مجبور شدیم ببریمت بیمارستان ۳روز بستری کنیم.بعدشم ی هفته نرفتی مرکز.دقیقا روز اول ماه رمضون بستری شدی و من تو بیمارستان افطار کردم.خیلی بد بود واقعا.دفعه اول که انژوکت زدن دستت بابا سعید و دایی محمد بودن ولی دفعه دوم من بیچاره تنها بودم.خودمو انداختم روت و محکم گرفتمت و همینجور اشک میریختم تا انژوکت رو عوض کردن.خیلی غصه خوردم.وقتی پرستار اومد گفت باید عوض بشه تو اینقدر غصه خوردی که تموم بالشتت پر مو شده بود.وقتی موهارو دیدم کلی غصه خوردم و گریه کردم.الکی میگفتی درد نداره که عوضش نکنن.لب تاپ دایی رو اورده بودیم بیمارستان با همون سرگرم بودی دیگه.همکلاسیت ارسلان هم تو اتاق بغل بستری بود.ویروس اینقدر...
24 خرداد 1398

10/22 تا 01/22

عزیزم ما تو تعطیلی 22بهمن رفتیم چندروز مشهد.البته اول خضری که سال دوم فوت باباحاجی بود و بعد هم مشهد.برات لباس عید گرفتیم و بردیمت شهربازی.باباسعیدم رفت دکتر واسه معدش.برفم میومد تو راه.رفتیم بیناباج یکم برف بازی کردیم.خیلی حال داد. پسرم حرف زدنت خیلی قشنگه.ی روز بهم گفتی مامان میخوام ی چیز صخوخی بهت بگم کسی نفهمه.منظورت خصوصی بود.فدات بشم.شبا هنوز شیشه میخوری.گیر میدی بابا برات درست کنه عزیزم.همچنان عاشق مرد عنکبوتی و بت من و ... هستی.عزیزم امسال عید عمه سیما اینا اومدن.هفته اول مامانی خصری بود شما صبحا میرفتی اونجا.کلی با عمادعمران بازی میکنی.وقتی میریم خونه از خستگی میفتی دیگه.به رب دوشام میگی دب دوشام.عاشق حموم شدی خوشبختانه...
26 بهمن 1397

7/22 تا ۱۰/۲۲

پسر خوشکلم تصمیم گرفتم ازین به بعد هر۳ماه برات مطلب بزارم.پسرم چون وقتم زیاد گرفته میشه و توهم شیرین کاریات زیاد شده.بعد تولد ۴سالگیت هر۳ماهی برات عکس و خاطره میزارم.... عزیزم تو این ۳ماهی که گذشت میدفتی کودک و اینده.خیلی خوب میرفتی.فقط ی دوره اذیت کردی.هوا سردکه شد تصمیم گرفتیم من صبحا برم و شما تا ۸با بابا تو خونه باشی و بعد با بابا بری مرکز.اینجوری خیلی خوبه.ظهرم که میری خونه مامانی با بابا یا دایی محمد تا ما بیایم دنبالت.کلی پرحرف شدی.میخوای ی چیزی رو خیلی نشون بدی میگی بخدای مجید.واقعا.اینقدر باحال میگی ادم میخواد بخوره تورو.شبا میری رو تختت میخوابی و هرروز صبح مثلا فرشته نهربون ی چیزی میزاره رو بالشتت.خیلی دلت میخواد بین من و بابا ب...
25 دی 1397

تولد ۴سالگی آرسام

سلام گل پسر مامان.امسال برات تولد گرفتم اونم چه تولدی.باتم مرد عنکبوتی.کلی وسایلشو بابا که مشهد بود خرید و باقیشم همینجا‌.کلی غذا درست کردم برات.الویه و کشک بادمجونو و پیراشکی.برا پیراشکیا خاله فاطی و مامانی و خاله سارا اومدن روز قبل کمک باهم درست کردیم.دسرم که برات خاله فریده اومد درست کرد.تم رنگش قرمز و ابی بود.لباس ست سه تایی دادم خیاط برامون درست کرد.تو خیلی خوشحال بودی و بهت خیلی خوش گذشت.ولی من خسته شدم حسابی.دوروزم مرخصی گرفتم.تقریبا۸۰نفر مهمون داشتیم.دکوراسیون خونه رو عوض کردیم.مبلا رو دورتادور چیدیم.ی مقدارم صندلی از خونه همسایه ها اوردیم.ایلین دختر همسایه اومد روی اپن خیلی زیبا همه وسایلو چید برات.اتلیه هم رفتیم سه نفری.زن صالح هم ک...
12 آذر 1397

عکسهای 47تا48ماهگی آرسام

آرسام گلم این ماه دیگه 4سالت تموم میشه.تصمیم دارم برات ی تولد قشنگ بگیرم و حسابی درگیر آماده سازیش هستم.حتما عکساشو برات میزارم.این ماه شما 3تا سوره حمد و توحید و کوثر و که من بهت یاد دادم یاد گرفتی و شبا قبل خواب میخونی.عای میخونی عزیزم.خدا همیشه نگهدارت باشه.ناخونتم بالاخره افتاد پسرم.کودک و آینده که مبری خیلی خوبه و حسابی بازی میکنیو خسته میشی گلم. این ماه رفتیم خونه خاله مرجان با دوستای مامان تاتی.شمارو بردم اونجا کلی بازی کردی و چیزی خورد.ولی متاسفانه آخرش یاشار میزنه تو دلت و بالا میاری.هم خونه رو کثیف میکنی و هم من کلی حرص میخورم.خلاصه تمیز میشه و میایم خونه.دیگه همش مشگی من با یاشار قهرم و تولدم دعوتش نکنی.خخخ پسرم این ماه برای...
8 آبان 1397

عکسهای46تا47ماهگی آرسام

عزیزم بالاخره پروژه به اتمام رسید و شما حاضرشدی بری کودک و آینده.خداروشکر که هر روز میری باعلاقه.صبحا میبریمت خونه مامانی اونجا مامانی حاضرت میکنه بار بابا میاد دنبالت میبرت مرکز و باز میاد دنبالت ظهر میارت خونه مامانی نهارتو میخوری تا من تعطیل بشم و بیایم دنبالت.فدات بشم.طفلی باباسعید 4بار باید بره برگرده.خخخ این ماه دو روز رفتیم زاهدان و به شما با امیرمحمد حسلبی خوش گذشت و برا خودت ازونجا ی پیانو هم خریدی عشقم.ذوروزم رفتیم سرچاه همه باهم با عمه سیما اینا.اونجام بهت حسابس خوش گذشت.بناسس خونه آقاجونم باباسعید شروع کرده و تو برای اولین بار که رفتی تو خونه دیدی اونجوریه میگفتی وای اشتباه اومدیم.خخخ روزای اول رفتن به مهد برای اینکه علاقت ...
8 آبان 1397