7/22 تا ۱۰/۲۲
7/22 تا ۱۰/۲۲ پسر خوشکلم تصمیم گرفتم ازین به بعد هر۳ماه برات مطلب بزارم.پسرم چون وقتم زیاد گرفته میشه و توهم شیرین کاریات زیاد شده.بعد تولد ۴سالگیت هر۳ماهی برات عکس و خاطره میزارم....
عزیزم تو این ۳ماهی که گذشت میدفتی کودک و اینده.خیلی خوب میرفتی.فقط ی دوره اذیت کردی.هوا سردکه شد تصمیم گرفتیم من صبحا برم و شما تا ۸با بابا تو خونه باشی و بعد با بابا بری مرکز.اینجوری خیلی خوبه.ظهرم که میری خونه مامانی با بابا یا دایی محمد تا ما بیایم دنبالت.کلی پرحرف شدی.میخوای ی چیزی رو خیلی نشون بدی میگی بخدای مجید.واقعا.اینقدر باحال میگی ادم میخواد بخوره تورو.شبا میری رو تختت میخوابی و هرروز صبح مثلا فرشته نهربون ی چیزی میزاره رو بالشتت.خیلی دلت میخواد بین من و بابا بخوابی.ولی به خاطر خودته که جدات میکنیم عزیز دلم.ی شبایی که وسط ما میخوابیدی با این ترفند که اگه مامان باباها کنار هم نخوابن پیر میشن تورو جدا کردیم.اینقدر برات مهمه که حاضرشدی بری رو تختت تا ما پیر نشیم عشق من.بهت میگم انشاله بزرگ بشی میگی من دوست ندارم بزرگ بشم.میگم چرا.میگی چون شما پیر میشین.گاهی حتی گریه میکنی.قربونت برم تو باید بزرگ بشی و ما پیر.قانون طبیعت همینه.فقط انشاله اینقدر خوب باشی که از بزرگ کردن و بزرگ شدنت افتخار نصیب من و بابا بشه...
دندونپزشکی رفتن هم خداروشکر تموم شد دیگه.
ی روز واسه همه دوستای کلاست چوب شور خریدی با عشق و بردی مرکز و باهم خوردین.این روزا بابا سعید زخم معدش اوت کرده و من خیلی ناراحتم.امیدوارم زود تموم بشه.ی هفته ای یاد گرفته بودی تموم اسباب بازیاتو میبردی پشت مبلا قایم میکردی تا مثلا ادم بدا نیان اذیتشون کنن.هرچی بگی اونجا بود.جوراب عروسک فلش گوشی....
واویلا که چقدر اونجارو شلوع کرده بودی بازیگوش من.الهی فدات بشم که شدی تموم زندگیمون عزیزم.
این ماه خاله فریده رفت سونو و فهمیدیم ی گل دختر تو راه داره.انشاله میشه همبازیت.
پسرم چندروزی سرما خوردی و حسابی درگیر بودیم.چشمات عفونت کرد و مجبور بودیم توش پماد و قطره بریزیم.خودت به پماد میگی کماد.قربونت برم.
عزیزم جوگیر شدی روز بعد تولدت اومدی مثل مرد عنکبوتی بپری از رو مبل یهو سقوظ کردی به پایین و انگشتت شکست.چند هفنه تو آتل بود تا خوب بشه.
اینم عکس شب چله 1397 با همکلاسیا و تیچر مهدیه
