آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای3تا4ماهگی آرسام

پسر نازنینم امروز22بهمنه و شما 4ماهه شدی.خیلی زود گذشت.دو ماه دیگه باید برم سرکار.خیلی دلم تنگ میشه برات.عزیزم تو این ماه شما واقعا بازیگوش و خنده رو شدی.همش دلت میخواد یکی بشینه و باهات حرف بزنه و بازی کنه و شما بخندی.همشم که دستاتو میکنی تو دهنت.بعضی وقتا هم میخوره تو چشمت و شروع به گریه میکنی.الهی قربونت برم فردا باید ببرمت واکسن بزنم.خیلی استرس دارم.خدا کنه زیاد اذیت نشی پسر نازم.عکساتو گلچین کردم واست میزارم نفس مامان.راستی این ماه اتلیه هم بردمت ولی هنوز عکسات اماده نشده.عاشقتم آرسام جونم ...
22 بهمن 1393

عکسهای2تا3ماهگی آرسام

آرسام من سلام.پسر قشنگم الان دیگه سه ماهت تموم شد و به شکر خدا رفتی تو چهر ماه.نصف مرخصی منم تموم شد به همون زودی.عزیزم بردمت دکتر وزنت کرد.شش کیلو چهارصد بودی آخر سه ماهگیت.انشاله همین روزا فرصت کنم میخوام ببرمت آتلیه ازت عکس بندازم.الان دیگه خیلی شیرین شدی.همش میخندی و کلی صدا از خودت درمیاری.کلی حرف میزنی.اقو.اوو.امه.ابه.آه.عاشق خندهات و حرف زدنتیم همه.پسرم ی وقتایی میزارمت تو تختت با اون آویز بالای تختت کلی ارتباط برقرار میکنی و کلی باهاش میخندی و حرف میزنی.اگه یک ساعتم اون روشن باشه تو ازش خسته نمیشی عزیزم.اینم عکسای این یک ماهت پسرم  ...
24 دی 1393

سوغاتی های پسرم

عزیزم خاله فریده چند روز رفته بود اصفهان و وقتی ازونجا برگشت برای تو ازهمه بیشتر سوغات آورده بود.ی جلیقه با ی جفت کفش بافتنی.عکسشو برات میزارم یادگاری بمونه.فدات بشم مامان جان ...
12 دی 1393

اولین سفر آرسام

پسر نازم سلام.شما اولین مسافرتت رو در تاریخ 27آذر ماه رفتی.اونم به خضری پیش باباحاجی و مامان حاجی.من و شما و بابا برای اولین بار سه نفری زدیم به جاده.من و شما عقب نشسته بودیم برای امنیت شما.و برای راحتی پسرم تشکشو اورده بودم که همون عقب ماشین رو تشک برا خودت تا خضری خوابیدی و فقط برا شیرخوردن بیدار میشدی عزیزم.وقتی رسیدیم باباحاجی و مامان حاجی خیلی خوشحال شدن چون بهشون نگفته بودیم و سورپرایز شدن.چند روزی که اونجا بودیم همش با شما بازی میکردن و سرگرم بودن.باباحاجی که برات میخوندن کلی کیف میکردی و ساکت گوش میدادی نفسم.خیلی دوست داریم پسر گلم.
12 دی 1393

عکسهای پسرم از 40 تا 60 روزگی

آرسام جونم سلام.امروز شما دو ماهه شدی و مامان برای اولین بار به تنهایی شما رو برد حموم.خیلی حس خوبی داشتم که تونستم بدون کمک شما رو بشورم.عزیزم فردا قراره بریم واکسن بزنیم.خیلی نگرانم.امیدوارم دردت نیاد.عاشقتم پسرم.تو دیگه الان تمام زندگی من و بابا هستی.چندتا عکس برات گلچین کردم عزیزم.امیدوارم خوشت بیاد. پسرم مامان واست تو بانک ی حساب باز کرده و تموم هدیه های نقدی که همه زحمت کشیده بودن و برات گذاشتم تو حسابت.این عکستم واسه روابط عمومی فرستادیم تا تو ماهنامه بانک چاپ کنن.منتظرم روزی رو ببینم که خودت بری و تو حسابت پول بریزی نفس مامان. پسرم این عکس مربوط به دو ماهگیته...
22 آذر 1393

عکسهای پسرم از 20 تا 40 روزگی

پسر گلم چندتا عکس ازت میزارم که مربوط به بیست روزگی تا چهل روزگیته.آخرین عکست که تو قنداقی بعد حموم 40روزگیته که قنداقت کردیم و  تقریبا بعد حموم با قنداق 6ساعتی خواب بودی.خیلی راحت راحت ...
2 آذر 1393

خاطرات تا یک ماهگی آرسام

عزیز دل مامان امروز یعنی 22 آبان یک ماهه شدی.پسرم اتفاقای این یک ماهو واست تعریف میکنم.اول اینکه قبل اینکه تو دنیا بیای مامان 2هفته تو خونه مامانی بود و همش بهش سرم وصل بود.آخه دکتر میگفت آب دور بچه کم شده,باید سرم درمانی کنی و مایعات زیاد بخوری.بالاخره هرجور بود با سرم و آب شمارو کشوندیم به تاریخ اصلی سزارین.22مهر به دنیا اومدی.روزای اول نمیتونستی سینه رو بگیری و شیر بخوری.منم که اصلا شیر ندلشتم.خیلی سخت بود.طفلی خاله صدف میومد گاهی بهت شیر میداد تا سیر بشی,بعضی وقتام واست شیر میدوشید بابا میرفت میگرفت میاورد تو شیشه بهت میدادیم.وقتایی که زیر سینه بودی مامانی با سرنگ ازون شیرا میریخت گوشه لبت تا هم سیر بشی و هم سینه رو بگیری.پسرم خیلی خلاصه...
22 آبان 1393