آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

خاطرات تا یک ماهگی آرسام

1393/8/22 13:23
نویسنده : مامان و بابا
186 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان امروز یعنی 22 آبان یک ماهه شدی.پسرم اتفاقای این یک ماهو واست تعریف میکنم.اول اینکه قبل اینکه تو دنیا بیای مامان 2هفته تو خونه مامانی بود و همش بهش سرم وصل بود.آخه دکتر میگفت آب دور بچه کم شده,باید سرم درمانی کنی و مایعات زیاد بخوری.بالاخره هرجور بود با سرم و آب شمارو کشوندیم به تاریخ اصلی سزارین.22مهر به دنیا اومدی.روزای اول نمیتونستی سینه رو بگیری و شیر بخوری.منم که اصلا شیر ندلشتم.خیلی سخت بود.طفلی خاله صدف میومد گاهی بهت شیر میداد تا سیر بشی,بعضی وقتام واست شیر میدوشید بابا میرفت میگرفت میاورد تو شیشه بهت میدادیم.وقتایی که زیر سینه بودی مامانی با سرنگ ازون شیرا میریخت گوشه لبت تا هم سیر بشی و هم سینه رو بگیری.پسرم خیلی خلاصه اذیت میشدیم.هم ما و هم شما.بالاخره این روزا هم تموم شد.پسرم روزایی که خونه مامانی بودم هرروز که از خواب بیدار میشدم با ی صحنه جالب روبرو میشدم,خاله ها و دایی ها با بابایی دور تادورت نشسته بودن و دستا زیر چونه نگات میکردن,با اینکه تو خواب بودی.خیلی خنده دار بود,مثل بچه ندیده ها.توی ادرارت رنگ نارنجی دیده میشد روزای اول,اونم خیلی غصمون داد تا اینکه ختنه شدی و کم کم خوب شد.آخه واسه اینکه چسبندگی داشتی اینجوری بود,بعد ختنه خوب شد خداروشکر.تا روز 17 خونه مامانی بودیم,بعدش اومدیم خونه خودمون,دوباره بعد 5روز باز یک هفته رفتیم خونه مامانی.بعد یک هفته برگشتیم خونه,هرچند مامانی همش میگفت نرین خونه و همینجا باشین.ولی من گفتم تا نرم خونه مستقل نمیشم و متکی شمام.حالا هم هروقت برم بیرون شمارو میبرم پیش مامانی,برات شیرم میزارم.دیگه با خیال راحت میرم بیرون.عزیزم تو این مدت 2بار مامانی شما رو برد حموم با خاله فریده.میگفتن خیلی تو حموم کیف میکنی و دوست داری.انشاله تا آخر همینجوری خوش حموم باشی گلم.پسرم اینا چیزایی بود که تا یک ماهگی گفتم واست تعریف کنم.

پسرم یک ماهگیت مبارک

پسندها (1)

نظرات (0)