آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای19تا20ماهگی آرسام

پسرم این ماه شما رفتی تو 20ماه.کلی صحبت میکنی و شیرین کاری.بهت میگیم خونتون کجاست؟میگی اونه یعنی پونه.میگیم پونه چند؟میگی اشت یعتنی هشت.میگیم پلاک چند؟میگی سی.خیلی حرف میزنی خلاصه.همه فعلها رو میگی.بشین پاشو بخور بیا برو بالا پایین همه چی میگی.جمله میسازی به سبک خودت.پفیلا خور شدی حسابی.صبحها میری خونه مامانی خاله سارا میبرتت مغازه برات پفیل میخوره به قول خودت.عزیزم تو این ماه من امتحانام بود.ماه رمضونم بود.خیلی سخت بود واقعا.هم باباسعید و هم مامانی خیلی کمک کردن.طفلک باباسعید هرشب بعد افطار سریع با شما از خونه میرفت بیرون که من درس بخونم.عزیز دل مامان وقتی شیر میخوزی هردوتا جی جی رو در میاری.میکی دوتا.عاشق پارکی.میبریمت سوار قطار خیلی دوست ...
9 تير 1395

عکسهای۱۸تا۱۹ماهگی آرسام

سلام نفسم.تو این ماه دیگه از مرز یک سال و نیم گذشتی.دوتا سفر رفتیم باهم.اولش ۳روز رفتیم زاهدان خونه عمع خدیجه.اونجا کلی با امیرمحمد رفیق شده بودید و رابطه دوتاتون باهم خوب بود.فقط از شاتوتای تو حیاط خونه عمه خوردی و متاسفانه اسهال استفراغ شدی.اصلا داغون شدی.شب اول تا ۴صبح من و مامانی بالا سرت بیدار بودیم و همش بالا میاوردی.خیلی بد بود.یبارم تو چاراه رسولی رو دایی بالا اوردی.مجبور شدین دوتاتون لباساتونو عوض کنید.حالا هروقت اون تیشرتو تن دایی میبینی میگی اه اه اه.بعدش که از زاهدان برگشتیم و تو هنوزم خیلی بهتر نشده بودی رفتیم باهم تهران.برا مامان یک هفته کلاس آموزشی گذاشتن تهران واسه همون.منم چون شیرت میدادم مجبور شدم تو و مامانی رو ببرم.اونجا ...
18 ارديبهشت 1395

عکسهای۱۷تا۱۸ماهگی آرسام

گل پسر قشنگم ۱۸ماهت تمام شد و به سرعت شدی یک سال و نیم.الههی فدات بشم.الان دیگه تمام کلماتو تقریبا میگی.تمام فعلها رو میگی.خوب میتونی منظورتو برسونی.روز قبل ۱۸ماهگی یعنی روز قبل واکسن مامان تو خونه با ی تیغ افتاد به جون موهات.موهاتو تیغ زدم تا برا عروسی خاله یکم پرپشت بشه نازنینم.فقط چون پیشونیت مو داشت خیلی خط بدی رو پیشونت درست شد.امیدوارم زود از بین بره.کله گردت سفیدو کچل شده.بهت میگیم کو موهای آرسام.دستتو میبری رو سرت و میگی نیست.حرفایی که میزنی تا جایی که یادمه میزارم برات گلم.با عکسای این ماهت.خاله سارا رو خیلی خوشکل صدا میزنی.دلم میخواد هی ازت بپرسم.میگیم بارون میاد میگی شرشر.میگیگ پشت خونه.میگی هاجر.عاشق زبونتم.از همه هم سن و سالات ب...
21 فروردين 1395

سوغاتهای پسرم

سلام نفس مامان.تو این ماه مامان حاجی با خاله فاطمه رفتن کربلا.مامان حاجی واست زحمت کشیدن و ی دست لباس خوشکل آوردن که عکسشو یادگاری برات میزارم.خاله فریده هم با عمو محمد رفتن تهران که خاله لباس حنابندونشو از اونجا خرید.برا شما هم ی جفت دمپایی چراغدار و ی بلوز شرت خیلی شیک و خوشکل آوردن.دستشو درد نکنه.خاله تو این مسافرت حسابی دلتنگ آرسام جون شده بود.عکسشو میزارم واست عشقم ...
21 فروردين 1395

نوروز۱۳۹۵

عزیز دل مامان امسال عید شما تو ۱۸ماهگی بودی.ساعت۸صبح روز یکشنبه سال تحویل شد.اول کنا سفره هفت سین که مامان چیده بود ی عکس گرفتی و عیدیتم از مامان و بابا گرفتی پسرم.بعدش همه باهم رفتیم خونه باباحاجی و بعدم باقی خونه ها.پسرم از خدا میخوام سالیان سال زنده و سلامت باشی و با تن سالم و دل شاد و یاد خدا هر روزتو بهتر از دیروزت بگذرونی. من و بابا تمام تلاشمون تو زندگی به خاطر راحتیه تو هستش پسرم.عکس میزارم واست عزیز دل مامان و بابا.شاید ی نوروز من نباشم یا پیر شده باشم.ولی بدون چه باشم چه نباشم و چه پیر و چه جوون همیشه فکرم و ذهنم پیش تو هستش و آرزوی من مثل تمام مامانا سربلندی و سلامتیه پسرمه.عاشقتم پسرم ...
1 فروردين 1395

عکسهای ۱۶تا۱۷ماهگی آرسام

آرسام جونم این ماهم تموم شد و تو هفده ماهه شدی پسرم.خیلی شیرین کاری میکنی.ماشاله خیلی پرحرف هستی.نسبت به هم سن و سالات زیاد صحبت میکنی.فزولی هم که دیگه نگو.پسر نازنینم الان دیگه منظورتو خوب میرسونی.همه چی هم بلدی و سریع تکرار میکنی.به کیوی میگی بی بی.ی روز تو میوه فروشی گفتی بیبی آقاهه میوه فروشه کلی خندید.عاشق موتور شدی خیلی زیاد.تا موتور میبینی میگی موتور انا موتور.این شده تکه کلامت پسرم.ی شب رفتیم خونه عمو غلام.بهت ی موتور با دو تا راند ماشین مسابقه داد.عاشق اون موتور شدی و شب اول همش بغلت بود.ادای چرخ خیاطی مامان جونو درمیاری خیل یباحاله.بهت میگن خانوما تو روضه چجوری گریه میکردن ادای گریه درمیاری.میرقصی مخصوصا با صدای باباحاجی.عاشق صدای ...
1 فروردين 1395

عکسهای15تا16ماهگی آرسام

سلام پسر قشنگم.این ماه دیگه روز 22بهمن 16ماهت تموم شد.حسابی فزول و زرنگ شدی.تو گوشی عکس هرکیو بهت نشون میدم همه رو میگی کین.عشق تلفن و موبایل و ماشینی.میگی دردر هان هان.یعنی بریم بیرون با ماشین.دایره لغاتت خیلی زیاد شده پسرم.خدانکنه گیر بدی به ی نفر.صدبار اسمشو صدا میزنی.کلمات جدیدت رو واست میزارم عزیزم.پسرم تواین ماه که زمستون بود چندبار سرما خوردی.خیلی زمستون بدی بود.ویروس خیلی زیاد بود.الانم داری دارو میخوری هنوز.اسم همه رو بلدی دیگه.از رو عکس همه رو تشخیص میدی پسرم.واست ی جفت کفش بوقدار جدید خریدم چون قبلیه واست تنگ شده دیگه.اینم لغات آقا آرسام که نفسه مامان باباشه: خاله=ایی دایی=دایی باباحاجی=باجی مامان حاجی=مان جی مامان ...
24 بهمن 1394

عکسهای۱۴تا۱۵ماهگی آرسام

سلام پسر قشنگم.دیگه ۱۵ماهت تمام شد عزیزم.این ماه خیلی سخت بود برا مامان.چون تو امتحانام بود.من ۱۰روز مرخصی گرفتم که درس بخوانم ولی شانس من تو مریض شدی.هم به دندون افتادی هم سرما خوردی.خیلی سخت بود.دیگه خونه مامانی هم کمتر میفرستادمت.تو خونه همش خودتو مینداختی تو بغل من و میگفتی منو راه ببر.منم تورو راه میبردم و جزوه تو دستم درس میخوندم.بالاخره به هر سختی بود تمام شد دوران امتحانا.تا ترم دیگه خدا بزرگه.عزیز دلم تو همین روزا ی روز صبح که با بابا بهت دارو میدادیم متاسفانه دارو رفت تو نایت.خدا مرگم بده چقدر وحشتناک بود واقعا.اینقدر سرفه کردی و بابا زد پشتت که از حال رفتی.خیلی ترسیدم.خدا بهمون رحم کرد که اتفاقی برا گل پسرمون نیفتاد.خلاصه اون روز...
25 دی 1394

سوغاتهای پسرم

پسر گلم تو این ماه بابا رفت تهران و واست ی بلوز شلوار آورد که عکسشو میزارم برات.عمه سهیلا هم زحمت کشیده و از مشهد واست ی سوشرت خوشکل و  عروسک خرس کوچولو آورد.خاله فریده هم برات از مشهد ی جفت دستکش خوشکل و ی اسباب بازی که رقص نور داره آورد.مامان جون هم از مشهد واست ی شلوار ناز آوردن.دست همشون درد نکنه.آخه همه خیلی دوست دارن مامان.   ...
20 آذر 1394