آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای۱۳تا۱۴ماهگی آرسام

سلام آسام نازنینم.مامان جونم تو این ماه دیگه راه افتادی و حسابی فزول شدی.چندبار لب و دهنت خونی شده ازبس به این ور و اون ور میخوری مامان.جگری شده برا خودت.هرکار بکنیم تو تکرار میکنی.وقتی صدات میکنیم و میگیم آرسام با صدای بلند جواب میدی و میگی بله.بهت میگیم مثل باباحاجی آواز بخون میگی دودودودودو.تلفن و برمیداری و راه میری و میگی ادو یعنی الو.دست از سر لب تاپ که برنمیداری.مامان هروقت روشن میکنه دو کلمه درس بخونه میای و دکمه روشن خاموششو یاد گرفتی میزنی و خاموشش میکنی.میری پشت میز تلویزیون و با سیما بازی میکنی.هرچی هم دعوات میکنیم که بترسی و نری ولی اصلا فایده نداره.جیغم خوب میزنی مامان.سرمون میره وقتی جیغ میزنی.پسرم ماهی شدی واسه خودت.حسابی همه...
20 آذر 1394

عکسهای۱۲تا۱۳ماهگی آرسام

آرسام گلم سلام.تو این ماه که یک سالت تموم شد خیلی شیرین کاریا انجام میدی.حالا واست میگمشون.میگیم پیشی چی میگه میگی میو میو.میگیم هاپو چی میگه میگی هاپ هاپ.میگیم ببعی چی میگه میگی بع بع.آخرین روز ۱۳ماهگیت دوقدم راه رفتی و هنوز راه نمیری.اله اکبر میکنی و سجده میری.من بابا رو صدا میزنم میگم سعید توهم تکرار میکنی خیلی باحاله.میگیم بغل کن همچین آدمو میگیری تو بغلت و فشار میدی که انگار آدم هیچی دیگه از دنیا نمیخواد.کابینتا رو که یکسره باز میکنی.تمام ظرفامو لب پر کردی.میوه میخوری مثل ماه.ی دونه انار بهت میدیم میزاری دهنت و سفید تحویل میدی.بهت میگم دونه رو بده مامان زود در میاری.لبتم تو این ماه خورد به میز و ی کوچولو خونی شد.وای که چه بد بود فدات شم...
24 آبان 1394

کفشهای جدید آرسام

پسر نازم ی روز مامانی و بابایی وقتی من و بابا سرکار بودیم شما رو بردن بازار و واست ی جفت کفش بوق دار گرفتن که تشویق بشی واسه راه رفتن.همونجا هم پات کردن و دوتایی دستتو گرفتن و راه میرفتی و کلی ذوق کردی.اینم عکس اولین کفش بوق دار پسرم این جفت کفش زمستونی دیگه رو هم خاله فریده زحمت کشیده و از مشهد واست سوغات آورده.دستش درد نکنه.خیلی قشنگن.این اولین سفر خاله فریده و عمو محمد بود که تنها رفتن مشهد ...
24 آبان 1394

تولد یک سالگی آرسام

پسر نازنینم چه زود یک سالت شد.عزیزم امسال تولدت شب اول محرم بود.واسه همون ما جشن بزرگی برات نگرفتیم.فقط دو خانواده دور هم ی کیک خوردیم و شام درست کرده بودم واست.کیکتو از بیرون سفارش دادیم.منم  واسه شام پیراشکی و الویه و کشک بادمجون و ژله چند طبقه درست کردم.خیلی خوب شده بود همه چیوحالا عکساشو میزارم برات.آقاجون.مامان جون.عمه سهیلا و عمو مجتبی.عمه سارا.مامانی و بابایی.خاله فریده و عمو محمد.دایی محمد.خاله سارا.اینا مهمونامون بودن.جای باباحاجی مامان حاجی و عمه سیما و خانوادشم خالی بود حسابی.البته سهم کیک اونا رو گذاشتم کنار بعد بدم بهشون.همه تو زحمت افتاده بودن و واست کادو آورده بودن پسرم.من و بابا هم واست ی کارت هدیه گرفتیم که بعد بریزم به...
24 مهر 1394

عکسهای۱۱تا۱۲ماهگی آرسام

سلام آرسام جونم.این ماه آخر یک سالگیته.ولی متاسفانه هنوز راه نیفتادی.پسرم تو این ماه ۴تا دندون کامل داریو کلی میوه ها و نون رو با دندونات گاز میگیری.خیلی خیلی میوه میخوری و به میوه علاقه خاصی داره.روزی ۶تا میوه هم بهت بدن با کمال میل میخوری.عاشقتم.بعد مریضیت چون خیلی ضعیف شده بودی مامانی برات آب گوشت و قلم زیاد درست میکرد.توهم میخوردی و حسابی جون گرفتی خدا رو شکر.فزولی که دیگه نگو.اصلا نمیشه کنترلت کرد.همش در حال فزولی هستی.در کابینتا رو باز میکنی وسایلو در میاری.شیشه لوبیا رو انداختی شکستی خدا رحم کرد رو پات نیفتاد.ی کاسه هم از تو کابینت شکوندی.بابا تو خونه حلقه میزد توهم بامزه خودتو تکون میدادی.حالا بهت میگیم حلقه بزن خودتو میلرزونی.ته میک...
24 مهر 1394

اولین مریضی سخت پسرم

سلام مامان.الهی قربونت برم.دلم نمیاد تعریف کنم ولی واسه اینکه بزرگ شدی بدونی برات مینویسم.عزیزم شنبه یعنی 4مهرماه94 صبح که بیدار شدیم بریم سرکار تو حالت حسابی بد بود.بالا آوردی.هم تو خونه و هم تو ماشین.خلاصه رفتم گذاشتمت پیش مامانی و رفتیم با بابا سر کار.عصر که برگشتم بردمت دکتر.اسهال و استفراغ بودی.من گفتم حتما از دندوناته.دکتر دارو داد.ولی اصلا بهتر نمیشدی.خیلی بی حال و بی رمق بودی.همه داشتیم دیوونه میشدیم.فرداش یعنی یکشنبه نرفتم سرکار.موندم خونه پیشت.همش اسهال بودی و من هر دفعه که پوشکتو عوض میکردم تمام لباساتم عوض میکردم.باز تا میخوابیدی میرفتم میشستمشون.فردا صبحش با هزار نگرانی رفتم سرکار.ولی بازم اسهال بودی ولی دیگه بالا نمیاوردی.مامان...
9 مهر 1394

عکسهای10تا11ماهگی آرسام

  پسر گلم سلام.تو این ماه حسابی یاد گرفتی جیغ میزنی ها.این ماه روز 26مرداد عروسی عمه سهیلا بود.شما هم که حسابی تیپ زده بودی.ازت عکس گرفتم مامان واست میزارم.رفتیم آتلیه ولی اینقدر بدخلقی کردی که نزاشتی ی عکس سه نفره خوب بگیریم.الان دیگه 4تا دندون داری پسرم.دوتا بالا و دوتا پایین.برا دندونات خیلی اذیت شدی.هی نق میزدی و حوصله نداشتی.خدارو شکر فعلا که خوبه اوضاع دندونات.پسرم من16و17مرداد کلاس داشتم تهران.مجبور بودم شما رو بزارم و برم.سه شب بدون من سرکردی.مامانی میگه فقط شب اول خیلی نق زدی ولی بعدش خوب بودی.ولی من خیلی غصه خوردم.تو فرودگاه کلی گریه کردم.بعدشم همینطور.شبها تو هتل خیلی غصه میخوردم و دلم برات ی ذره شده بود.دست مامانی درد نکن...
1 شهريور 1394

عکسهای9تا10ماهگی آرسام

پسر عزیزم تو این ماه خیلی شیرین شدی.بهت میگیم بترسون میگی خخخخخخ.میگیم تعجب کن میگی ااااااااااا.میگیم زبونت کو با زبونت صدا درمیاری.میگیم سلام دستتو میاری بالا.خیلی ذوق داره این کارات.عاشقتم پسر گلم.انشاله همیشه سالم باشی و برامون شیرین کاری در بیاری.البته این آخرا ی کار بد یاد گرفتی همش جیغ میزنی.امیدوارم زودتر از سرت بره.اینم چندتا از عکسات پسرم ...
9 مرداد 1394

آش دندونی آرسام

پسر قشنگم تو ماه 9 دندون دراوردی.ی دندون کوچولو و تیز.مامان میترسه وقتی شیر میخوری ی وقت گاز بگیری.عزیزم عید فطر رفتیم خضری و چون مصادف بود با دراوردن دندونت اونجا واست آش دندونی چختیم.همه بودن.خانواده مامانی با ما و دوتا دایی ها و خاله.خیلی خوش گذشت.مرسی از همه.اینم عکس دندونت و آش دندونیت.عاشقتم ...
9 مرداد 1394