آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای21تا22ماهگی آرسام

1395/5/11 7:31
نویسنده : مامان و بابا
117 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک نازنینم سلام.عزیز دلم این ماه چند روز مامانی رفت با خاله سارا مشهد پیش باباحاجی.باباسعیدم همون روزا دوروز رفت با آقاجون ایرانشهر.من و شما باهم تنها شدیم.رفتیم خونه پیش خاله فریده و بابایی بودیم.منم مجبور بودم تو همین روزای سخت و تنها شنا رو از شیر بگیرم چون قراره آخر هفتش برم تهران.روز پنج شنبه ظهر از شعبه اومدم بهت شیر دادم بعدش دیگه عصر رفتم تلخک زدم کردم تو دهنت گفتی تلخه.همون اول گفتی مامان تاتی پاشووو جی جی بوشوووور.الهی بمیرم برات.خلاصه اونروز عصر باباسعیدرفتش.شب خونه مامانی پیش خاله فریده خوابیدیم.شمارو بردیم پارک که خوب خسته بشی.بالاخره به هرزوری بود خوابیدی.2.30شب پاشدی تا3نق زدی و گفتی جی جی.بعدشم ساعت 5صبح بیدار شدی و تا8بیدار بودی.هرترفندی روت زدیم فایده نداشت.نه شیشه میخواستی نه هیچی.فقط میگفتی برو بشور جی جی مامان تاتی.اونشب من کلی برات گریه کردم.بالاخره فرداش دوباره تاعصر یاد نکردی.عصر گفتی منم گفتم خونی شده روش چسب زدم.شب خیلی اذیت کردی به زور خوابیدی و باز5صبح بیدار شدی.اون شب فاطیماهم باما بود.من خاله فاطیما بابایی نوبتی تورو تو پتو میکردیم.خیلی گریه کردی.باز شب سومم که تا1شب نق زدی.خاله فریده بردت تو حیاط و بالاخره به زور خوابوندت.صبحش باز 5صبح بیدارشدی و تا7که من میخواستم برم سرکار گریه کردی.شب چهرمم که 5صبح باز بیدار شدی و بهونه گیری میکردی.اونروز با باباسعید که برگشته بود رفتیم ترمینال دنبال مامانی و خاله سارا.دست مامانی درد نکنه برا پسرم از مشهد ی دوچرخه خوشکل خریده بود.حتما عکسشو واست میزارم پسرم.من 16تا20مرداد میرم تهران.شب اول بیدار شده بودی با بغض و گریه در مورد جی جی حرف میزدی و خودتو ارضا میکردی.میگفتی جی جی مامان تاتی اه اه پوف پوف.تلخ شده.باز میگفتی پاشو برو بشور.بمیرم چه سختم بود تو این حالت ببینمت گلم.ی تکه فیلم گرفتم برات.امیدوارم هیچوقت اینقدر به چیزی وابسته نشی پسرم که وقتی ازت بگیرنش اینقدر اذیت بشی.فدات بشم این آخریا که جی جی میخوردی تو چشام نگاه میکردی میگفتی دوتایکی.منظورت این بود که اون یکی رو هم واسم دربیار.یکیو میخوردی باز اون یکیو میخوردی.دوتاشو میخواستی خلاصه.حالا یکیشم نداری.بگردم برات.

عزیز دلم بالاخره رفتن تهرانم امد و مامان جمعه شانزده مرداد رفت تهران و چهارشنبه بیست مرداد برگشتم.وای که چقدر سخت بود دوری از تو عشقم.خیلی غصه میخوردم.این دفعه علاوه بر بابا سعید ی جوجه کوچولو هم بود که من دلم براش ی ذره شده بود.شبای بی شما بودن خیلی سخت بود برام.وقتی رسیدم فرودگاه بیرجندو دیدمت محکم فشارت دادم تا تمام عقده های چند روزم تموم بشه.این شبها که من نبودم میرفتی تو اتاق و الکی خودتو دلداری میدادی میگفتی مامان تاتی لالا کرده خوابه.خوابیده.بقیه واسم تعریف میکردن.هی عکس و فیلماتو میفرستادن واسم.دلم خیلی برات تنگ شده بود.امیدوارم هیچوقت ازتو و بابا سعید دور نشم پسر گلم.عاشقتم.فدای تو بشم.دیگه جمله میگی پسر نازم.ی روز رفتیم سرچاه وقت اومدن گفتی مامان تاتی نریم اینجا باشیم.اولین بار بود جمله گفتی.همه چی میگی و خیلی خیلی بامزه شدی.دیگه از شیرم گرفتمت و روزایی که تهران بودم شیر گاوم میخوردی.میگی شیر آقا گاوه مخوام.فدای حرف زدنت بشم.عکسای این ماهتو میزارم پسرم...

چندتا کلمه که تو ذهنمه و جدیدا میگی هم بزرام واست:

کوچولو:توگولو

گلابی:گبالی

ماشین شارژی:ماشین شاژی

عموغلام:عمو گلام

خربزه:خبزه

عکس سوغاتای پسرم که از تهران آوردمم بزارم براش:

 

پسندها (1)

نظرات (0)