آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای20تا21ماهگی آرسام

1395/4/9 15:51
نویسنده : مامان و بابا
193 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم 30خرداد ماه رمضون دم افطار گوشی زنگ زدو متاسفانه خبر فوت ناگهانی عموی عزیزم رو بهمون دادن.وای خدا من چقدر شکه شدم.عمو محمدعلی فقط59سال سن داشت.تو خونه تنها قلبش گرفته و رفته.دهن روزه.غروب شنبه بود.فردا صبحش همه رفتیم زاهدان تشییع جنازه.شبشم من و شما با باباسعید و آقاجون برگشتیم چون من صبح دوشنبه امتحان داشتم.خدای مهربونم امیدوارم جای عموم تو بهشتت باشه.عمو خیلی خوب و ساکت بود.به هیچکس آزاری نمیرسوند.یادم میاد تمام جلسه خواستگاری مارو عمو محمدعلی هدایت کرد.به من گفت وکیلم.منم گفتم آره.خداوند بیامرزتش و به خانوادش صبر بده.طفلک میترا چقدر غصه میخورد.همشون خیلی داغون بودن.به باباشون خیلی وابسته بودن.خداوند تمام پدرا رو سالم نگه داره.الههی آمین.ی عکس از عموی عزیزم میزارم تا هیچوقت قیافش یادمون نره.

 

 

پسرم بگذریم ازین حرفا.شماکه دیگه ماشاله چقدر فزول شدی.عمادو عمرانم اومدن بیرجند.همش به عمران میگی نی نی.عیدفطر شدو عمه سیما اومد بیرجند.زحمت کشیده بود و ی لباسم واست آورده بود که عکسشو میزارم واست.ما ی شب پیششون موندیم و بعدش رفتیم مشهد تا به باباحاجی که مریض بودن سر بزنیم.باباحاجی خیلی مریضن و حسابی دلتنگ شما.هرشب بهت زنگ میزنن.صداتو میشنون برات گریه میکنن.خلاصه رفتیم مشهدو اوناهم تورو دیدن روحیشون بهترشد.عکستو با باباحاجی تو مشهد میزارم گلم.از مشهد واست ی موتور شارژی خوشکلم بابا خرید و قرارشد عمو محمد با ماشینش بیاره بیرجند.عکس م.تور شارژیتم میزارم عزیز دلم.پسرم ی شب رفتیم حرم ولی متاسفانه تو تمام مدت خواب بودی و فقط تونستم رو فرشای حرم ی عکس ازت تو خواب بگیرم.پسر گلم ی شبم بردیمت پارک ملت.خیلی کیف کردی.همش میگی قطار.برات کلی هم کتاب داستان خریدم.آخه بیرجند مناسب سن شما کتاب خوبی نیست.قربونت برم من مامان جون.پسر مهربون و شیرین زیبونم.حرف زدنت عالیه.عاشق حرف زدنتم.خاله سارا 20روز زاهدان بود.تا رسیدیم بیرجند بدوبدو اومدو تورو گرفت تو بغلش و گریه کرد.ازبس دلش برات تنگ شده بود پسرم.آخه شما خیلی عزیزی.عکساتو برات میزارم گل پسرم.دایی محمدرضا یادت داده میزنی رو پات میگی ای نامرد.خیلی بامزه حرف میزنی نازنینم.انشاله همیشه سالم و شاد باشی پسر یکی یک دونه ی من.ازحرف زدنت که دیگه نمیتونم هیچی بگم ازبس زیاد صحبت میکنی.قشنگ با جمله های مختص خودت منظورتو میرسونی.الان دیگه یاد گرفتی به جا ایی میگی خاله.عاشق پفیلا و بادوم زمینی هستی.میوه هم که طبق معمول همه چی دوست داری.حالا عکساتو میزارم.بوووس

عکس پسرم تو حرم در حال خواب

این عروسک بزرگ و خوشکلو آرمیتا جان ی شب با مامان باباش افطار اودن خونمون واست آورد.دستشم درد نکنه.

اینم ماشین سه چرخ یا همون موتور شارژی گل پسرمون.

اینم لباسی که عمه سیما واست از مشهد آورده بود.

اینم عکس آرسام جون و عمران جون که خیلی باهم رفیقن.

اینم عکس آقا آرسام با باباحاجی که عاشقته.انشاله همیشه سالم باشن

اینم ی عکس خانوادگی که تو خونه خاله مشهد گرفتیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)