عکسهای ۲۳تا۲۴ماهگی پسرم

آرسام نازنینم این ماه دیگه تو دوسالت تموم میشه و پاس شیر مامان هم تمومه.دیگه واقعا حرف میزنی و کنجکاوم شدی.هرچیز جدید میبینی میگه چیه؟جمله کامل میگی.اگه من بلند باهات دعوا کنم میگی ساکت داد نزن.متاسفانه حرفای بدم یاد گرفتی.بیشعور ننگ گو آشغال پرو دیوانه اینا رو میگی ولی بامزه میگی.انشاله از سرت میره.پسرم ی روز بهت گفتم زیپ جامدادی رو ببند در جوابم گفتی من نمیتونم چوکولویم هنوز

فدای حرف زدنت بشم من.نمیتونم تمام حرفاتو اینجا بگم ولی واقعا الان دیگه اسم همه چیو بلدی و میگی.متاسفانه تو این ماه باباحاجی عزیز که عشق همه ماست حسابی مریض شده.قراره برن مشهد.انشاله خدا بزرگه و برامون نگهش میداره.تو عاشق باباحاجی هستی و اونم عاشق تو.ی روز کلی کنارشون حرف زدی و مزه ریختی و بوسشون کردی.باباحاجی گفت انشاله خدا مارو به تو ببخشه.الهی آمین.پسرم من و شما و بابا این ماه ی سفر دوروزه رفتیم مشهد که تورو ببریم دکتر ولی نشد.خداروشکر حالتم خوب شده بود دیگه.ی روز رفتیم با عمادو عمران باغ وحش تا حیوونا رو ببینی.حرمم رفتیم پسرم.انشاله امام رضا نگهدارت باشه.امیدوارم خدا همیشه باهات باشه پسرم.عکساتو میزاریم عزیزم

اینم ی عکس خانوادگی تو ظهر عاشورا...

اینم عکس پسرم با باباحاجی تو روزای مریضی