آخرین روز زندگی 2نفره من و عشقم
سلام پسر مامان.امروز آخرین روزیه که من و عشقم یعنی بابت باهم تنهاییم.انشاله فردا صبح قراره برم بیمارستان و شما رو دکتر از تو شکمم در بیاره.انشاله که به امید خدای مهربون که همیشه حواسش به ما بوده شما صحیح و سالم به دنیا بیای و به زندگی من و بابا روح تازه ببخشی.پسرم نمیدونی چقدر ذوق داریم واسه دیدنت.بابا سعیدت که سر از پا نمیشناسه.امیدوارم پدر و مادر خوبی باشیم واست و بتونم درست تربیتت کنیم.پسرم خدا رو همیشه اول همه کارات قرار بده.این همیشه یادت باشه.اونوقت حتما همه کارات درسته.تو فقط امشب مهمون دلمی گلم.دلم واسه تکونات تنگ میشه.امیدوارم این مدت اذیتت نکرده باشم پسرم.مامان جون من و بابات با عشق فراوون باهم ازدواج کردیم و هنوزم که هنوزه بابات خدای دوم منه.توهم میشی خدای سومم عزیزم.امیدوارم بابا از زندگی دو نفره ای که تا به حال باهم داشتیم راضی بوده باشه و من همسر خوبی براش بوده باشم و ازین به بعدم که مادر خوبی برا شما.امیدوارم به لطف خدای مهربون کلبه 3 نفرمون روز به روز با عشق گرمتر بشه.سعید جونم خیلی بیشتر از قبل عاشقتم و همچنین عاشق میوه ی عشقمون...