آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

عکسهای۲۶تا۲۷ماهگی آرسام

پسر نازنینم این ماه دیگه همه چی میگی.قشنگ جمله میگی.این ماه من امتحانام بود.شما و بابا خیلی اذیت شدین ولی دیگه تموم شد و وراحت شدیم.ی روز که من درس میخوندم و تو میخواستی با بابا بری بیرون.بهت گفتم برو بابا برات پفیلا بخره.در جوابم گفتی نه خودم میخوام انتخاب کنم.دهنم وا موند.ی بار دبگه سرتو از زیر پتو درآوردی و گفتی عرق کردم.مغازه میریم چیزی برات میخریم میگی آقا لطفا حساب کنین.آخرشمتشکر میکنی.عادت کردی شبا موقع خواب لپ من و بابا رو میگیری و میای بین ما میخوابی.]خر ماه 3شب باید بزارمت و برم تهران برا کلاس.عزیزم تو پیش مامانی و خاله و بابا هستی.انشاله زیاد بهت بد نگذره.من ولی خیلی استرس دارم قراره بی تو باشم.انشاله همیشه سالمو سلامت باشی پسرم....
9 بهمن 1395

عکسهای۲۵تا۲۶ماهگی آرسام

پسرم این ماهم خیلی شیطون شدی و متاسفانه یکم حرفای بد میزنی.ولی خیلی بامزه.عاشق بازیهای کامپیوتری دندون بازی هستی.انشاله دندون پزشک بشی.پسرم حرف خیلی میزنی آدم یادش میره واقعا.شهر حسنی و آقا پلیسه و کلاغه رو بلدی.این ماه من کلاس داشتم دو روز رفتیم مشهد.باباحاجی هم اونجا بودن و متاسفانه حالشون خیلی بده.انشاله خدا شفاشون بده و حالا حالاها برامون نگهشون داره.تو روزا خونه خاله میموندی من میرفتم کلاس.دید دیدتم برده بودیم.دست باباحاجی رو میگرفتی و میبردی دستشویی فدات شم.خونه خاله فاطی و عمه سیما پوشکت میکردم چون میترسیدم ی وقت فرشاشون جیشی بشه.الهی دورت بگردم شیرین زبون من که خیلی خیلی خوب حرف میزنی .عاشقتم.   ...
9 بهمن 1395

عکسهای24تا25ماهگی آرسام

عزیز مامان دیگه دو سالگیت تموم شد.خیلی باحال حرف میزنی.شعر بلدی.کلاغه میگه غار غار مامانش میگه زهر مار.آخرشو اگه لج نکنی میگی.توی ده شلمرودم مامانی یادت داده آخراشو میخونی.بعضی حرفا رو چپه میگی و بامزه مثل: افتاد:اتافت کوچولو:چوکولو خراب:خبا ی روز تو خونه چندتا کاغذ پاره برداشتی و گفتی میخوام برم دانشگاه.قربونت برم چقدر زرنگی شما.عاشق آدامس شدی متاسفانه ولی زیاد قورت نمیدی.دیگه کم کم داریم از پوشک میگیریمت.برا مامانی سخته چون پاهاش درد میکنه ولی دیگه باید پوشکو بزاری کنار.اگه رایت باشه میری تو حموم جیش میکنی.خاله بهت یاد داده اینقدر بامزه از بوبولی بپرس جیش ذاره.توهم میپرسی.بوبولی جیش داریییی:ولی همیشه اون میگه نه.خخخخ ...
21 آبان 1395

تولد دو سالگی پسرم

پسرم تولد دوسالگیت نشد واست بگیریم.ولی هدیه هاتو عکس گرفتم برات.من و بابا 200 تومن پول ریختیم به حسابت.مامان جونم 50تومن بهت داد.مامانی هم گفت همون دوچرخه که از مشهد واسش خریدم کادو تولدشه.بقیه هم برات میزارم: چراغ خواب عمه سیما   ماشین پلیس عمه سهیلا آمبولانس خاله فریده این لباسم خاله روفیا همکارم برات خرید این تشکو خودت پارچشو انتخاب کردی و مامان جون و مامانی باهم برات درست کردن اینا رو واسه هوای سرد برات گرفتیم این لباسم مامانی از مشهد برات سوغات آورد دست همگی درد نکنه   ...
21 مهر 1395

عکسهای ۲۳تا۲۴ماهگی پسرم

آرسام نازنینم این ماه دیگه تو دوسالت تموم میشه و پاس شیر مامان هم تمومه.دیگه واقعا حرف میزنی و کنجکاوم شدی.هرچیز جدید میبینی میگه چیه؟جمله کامل میگی.اگه من بلند باهات دعوا کنم میگی ساکت داد نزن.متاسفانه حرفای بدم یاد گرفتی.بیشعور ننگ گو آشغال پرو دیوانه اینا رو میگی ولی بامزه میگی.انشاله از سرت میره.پسرم ی روز بهت گفتم زیپ جامدادی رو ببند در جوابم گفتی من نمیتونم چوکولویم هنوز فدای حرف زدنت بشم من.نمیتونم تمام حرفاتو اینجا بگم ولی واقعا الان دیگه اسم همه چیو بلدی و میگی.متاسفانه تو این ماه باباحاجی عزیز که عشق همه ماست حسابی مریض شده.قراره برن مشهد.انشاله خدا بزرگه و برامون نگهش میداره.تو عاشق باباحاجی هستی و اونم عاشق تو.ی روز کلی کنارش...
19 مهر 1395

سوغاتهای پسرم تو ماه شهریور

عزیز دل مامان این ماه خاله فریده چند روز رفت مشهد و برات ی اتوی خوشکل آورد.چون تو خیلی اتو کردن دوست داری.کلی ذوق کردی با اتو.عمه سهیلا هم رفت تهران و برات ی جفت دمپایی خوشکل خرید.باب اسفنجیش بوق میزنه.دست دوتاشون درد نکنه.عکسشو برات میزارم گلم ...
19 مهر 1395

عکسهای۲۲تا۲۳ماهگی آرسام

سلام پسر عزیزم.این ماه خیلی ماه بدی بود چون تو مریض شدی و دوشب تو بیمارستان بستریت کردن.وای اگه بدونی چقدر اذیت شدی و چقدر مارو غصه دادی.آرسام گلم تو بیمارستان خیلی بی تابی میکردی.نمیخوام ریزشو برات بگم فقط خیلی خیلی خیلی بد بود.منو اصلا نمیخواستی تو بیمارستان.فقط میرفتی بغل بابات.دکتر گفت ی ویروس وارد بدنت شده و ریه هاتو درگیر کرده.نصف شب ازبس نفست تنگ بود بردیمت بیمارستان گلم.خداروشکر به خیر گذشت و الان خیلی بهتری.حالا انشاله قصد داریم ببریمت مشهد هم زیارت هم پیش ی دکتر خوب ویزیتت کنیم.قبل مریضیت که عمه سیما اومده بود بیرجند همه باهم رفتیم طبس گلشن.اونجا هم خیلی خوب بود و خوش گذشت.حالا عکساتو برات میزارم عزیزم.امیدوارم دیگه هیچوقت روانه ی ...
19 شهريور 1395

عکسهای21تا22ماهگی آرسام

پسرک نازنینم سلام.عزیز دلم این ماه چند روز مامانی رفت با خاله سارا مشهد پیش باباحاجی.باباسعیدم همون روزا دوروز رفت با آقاجون ایرانشهر.من و شما باهم تنها شدیم.رفتیم خونه پیش خاله فریده و بابایی بودیم.منم مجبور بودم تو همین روزای سخت و تنها شنا رو از شیر بگیرم چون قراره آخر هفتش برم تهران.روز پنج شنبه ظهر از شعبه اومدم بهت شیر دادم بعدش دیگه عصر رفتم تلخک زدم کردم تو دهنت گفتی تلخه.همون اول گفتی مامان تاتی پاشووو جی جی بوشوووور.الهی بمیرم برات.خلاصه اونروز عصر باباسعیدرفتش.شب خونه مامانی پیش خاله فریده خوابیدیم.شمارو بردیم پارک که خوب خسته بشی.بالاخره به هرزوری بود خوابیدی.2.30شب پاشدی تا3نق زدی و گفتی جی جی.بعدشم ساعت 5صبح بیدار شدی و تا8بیدا...
11 مرداد 1395

عکسهای20تا21ماهگی آرسام

پسر گلم 30خرداد ماه رمضون دم افطار گوشی زنگ زدو متاسفانه خبر فوت ناگهانی عموی عزیزم رو بهمون دادن.وای خدا من چقدر شکه شدم.عمو محمدعلی فقط59سال سن داشت.تو خونه تنها قلبش گرفته و رفته.دهن روزه.غروب شنبه بود.فردا صبحش همه رفتیم زاهدان تشییع جنازه.شبشم من و شما با باباسعید و آقاجون برگشتیم چون من صبح دوشنبه امتحان داشتم.خدای مهربونم امیدوارم جای عموم تو بهشتت باشه.عمو خیلی خوب و ساکت بود.به هیچکس آزاری نمیرسوند.یادم میاد تمام جلسه خواستگاری مارو عمو محمدعلی هدایت کرد.به من گفت وکیلم.منم گفتم آره.خداوند بیامرزتش و به خانوادش صبر بده.طفلک میترا چقدر غصه میخورد.همشون خیلی داغون بودن.به باباشون خیلی وابسته بودن.خداوند تمام پدرا رو سالم نگه داره.الهه...
9 تير 1395